
بیایید با هم باز قوری رو بذاریم روی خیال…
چای وقتی میجوشه، انگار زمان یواشتر راه میره.
قاشق که میچرخه، فکرها تهنشین میشن.
اولین جرعه مثل امضای یه قرارداد نانوشتهست با آرامش.
چای صبح، قول یه روز جمعوجوره.
چای عصر، پل باریکی بین خستگی و لبخند.
چای شب، چراغ کمنوری که ذهن رو میبره سمت سکوت.
بعضیا قهوه میخوان بیدار باشن،
ما چای میخوریم تا «حاضر» بشیم 🍃
حاضر تو لحظه، حاضر کنار آدمها.
این قصه، قصهی یک مغازهست که هنوز کرکرهاش بالا نرفته، ولی کلِ محله فهمیده قراره اتفاقی بیفته.
مغازهی چای، آدم کمحرفی نیست.
صبحها زودتر از بقیه بیدار میشه،
قوریهاش رو ردیف میکنه مثل سربازای خوشعطر،
و برگهای چای رو طوری توی قوریها میریزه که انگار دارن نفس میکشن.
درِ مغازه که باز میشه،
بوی خوش چای تازه دم قبل از سلام وارد کوچه میشه.
رهگذرها ناخودآگاه قدمهاشون کند میشه،
یکی میگه «بعداً میام»،
ولی مغازه دار لبخند میزنه، چون میدونه بعضی «بعداً»ها همون «الان» هستن.
این مغازه مشتری نمیخواد،
همصحبت جمع میکنه.
یکی میاد برای چای،
میمونه برای حرف.
یکی میاد برای خرید،
میره با حالِ بهتر.
اینجا چای فروخته نمیشه،
اینجا حال خوب وزن میشه،
با ترازوهایی که واحدشون دلِ آرومه 🍃
دنیای چای
این مغازه بیشتر شبیه توئه تا یه فروشگاه.
آروم، دقیق،
و با اعتقاد به اینکه بعضی چیزها باید دم بکشن تا درست دربیان.
((خوجانی))

تحویل فوری سراسر کشور : پست _ تیپاکس _ باربری یا روش پیشنهادی شما
بازگشت در صورت عدم رضایت با شرط پلمپ بودن درب محصول
